۱۳۹۲ بهمن ۱۸, جمعه

یادته وقتی پیرمرده توی بیمارستان مرد چقدر هر دومون حالمون بد شد یادت میاد من بهت گفتم غصه نخور اون سرطان داره اصلا جای نگرانی نیست یادته گفتی دست خودت نیست منم بی توجه به پایین بودن پلاکتت بغلت کردم وقتی حالت خیلی بد شد از دهن ... شنیدم که دکتر عطاریان قطع امید کرده دم در ای سی یو اینقدر جیغ کشید که پرستارهای طبقه بالا بخش خون اومدن بردنم توی اتاق خودشون من جیغ می کشیدم و پرستار خانمی اومد با خنده بهم گفت چته شماها همه که می دونستید مشکلش چیه خودش فقط نمی دونست من تاآخرین لحظه نمی دونستم مشکل چیه فقط حالا هر 5 شنبه که میایم یک چیزی اضافه تر برای خونه ات خریدیم شلنگ بیلچه دستمال براق کننده سنگ جاروی بلند گل شیرینی ولی تو هیچ وقت خونه جدیدت نیستی


هیچ نظری موجود نیست: